رها رها ، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

رهای پاییزی ما

حرم امام رضا (ع)

هفدهم مهر ماه رفتیم مشهد از اونجا که فکر میکردم تو مسیر اذیت بشی ولی دختر خوبی بودی و کلی لذت بردی بابا محمد از طرف اداره اشون هتل رزرو کرده بود . جای شیک و زیبایی بود همه ی وسایلشون نو و یکبارمصرف . خیلی هم بزرگ بود شما خانم هم از فضا استفاده کردی و از همون اول فضولی هات شروع شد . خلاصه خیلی خوش گذشت  من و بابا هم به خاطر اینکه گل دخترمون اذیت نشه برای گشتن و تفریح جایی نرفتیم ناگفته نمونه که ماه عسل همه جاهای دیدنی مشهد را گشته بودیم دور زدن های دوباره باشه زمانی که رهاجون بزرگتر بشه    ...
13 مهر 1393

اولین غذای کمکی

93/1/27 سرلاک برنج با شیر دیروز بردیمت دکتر تا چکاپ 4 ماهگیت انجام بشه از انجا که ماه پیش دکتر گفت وقتی 4 ماهت پر بشه غذای کمکی رو براش شروع می کنم  و با وجود اضافه نکردن وزن سرلاک برنج با شیر را هفته اول و از هفته دوم فرنی را به دختر گلم بدم خدا کنه بخوری و مامانو اذیت نکنی این چند وقته خیلی نگران وزنت هستم دکترت میگه هیچ مشکلی نداره تو این ماهها طبیعیه ولی چه کنم مادرم و نگران . 93/2/24 سوپ ماهیچه گوسفند ، کره ، هویج ، برنج ، سیب زمینی        پایان 5 ماهگی      ...
24 ارديبهشت 1393

گوشواره رها کوچولو

دختر گلم چند روزیه که شدیدا گریه می کنی من و بابایی هم علتشو نمیدونیم از اونجاییکه برای هر مشکلی پیش دکترت میبریمت امروز هم که 18 اسفند هست خانم کوچولو را به مطب بردیم توی مطب خیلی گریه میکردی وقتی نوبتمون شد خانم دکترت گفت این دختر کوچولویی که گریه میکرد و صداش می امد رهاست خلاصه باهات حرف میزد و تو هم شروع به خندیدن کردی دکتر معاینه ات کرد و گفت کاملا سالمی و هیچ مشکلی نداری خیال من و بابایی راحت شد بابا هم تصمیم گرفت که بدون آمادگی گوش هاتو سوراخ کنه و برای دختر گلش گوشواره بگیره اولش من ناراحت بودم ولی دکترت منو راضی کرد و گفت که هیچ اتفاقی برات نمی افته و گریه هم نمی کنی بابا را بغلت کرد و من  هم اولین گوش ماس هاتو انتخاب کردم و خی...
30 فروردين 1393