کند و کاو رها با لباسهاش
تازگی ها وقتی لباس نو تنت می کنم متوجه میشی و اونو نگاه می کنی ...
نویسنده :
مریم و محمد
0:54
دختر کتابخون
بدون عنوان
واکسن چها رماهگی
شنبه 23 فروردین 93 من و رها چند روزیه که به خاطر سرماخوردگی بابایی خونه مامان جون هستیم . ساعت یازده و نیم صبح بهت 11 قطره استامینوفن دادم. توی درمانگاه ازت قد و وزن گرفتن قدت61 دور سرت 39/5 و وزنت هم طبق معمول پایین 5500 . بعد آماده شدی اولش کمی میخندیدی ولی وقتی آمپولو فرو کردن کلی گریه کردی از اونجاییکه دختر صبوری هستی زود خوب شدی . اون شب تا صبح تب داشتی و تو خواب ناله می کردی مامانی بمیره برای دختر خوشگلش من هم تا صبح بیدار بودمو ازت مواظبت میکردم . ...
نویسنده :
مریم و محمد
0:17
وزن کشی رها
یازده فروردین مهمون داشتیم بعد از شام همه به فکر اندازه گرفتن وزن خودشون بودن از کوچیک و بزرگ روی ترازو می رفتن تا اینکه نوبت به کوچیک ترین فرد اون جمع رسید (رها کوچولو) ...
نویسنده :
مریم و محمد
19:23
جدایی از 92
سال 92 هم گذشت سال گذشته نقطه ی عطف زندگی من بود و به راحتی میتونم بگم سالی که از من یک مریم دیگه ساخت و طعم شیرین مادر شدن رو به من چشوند در کل سال خوبی بود و خاطراتش تا ابد تو ذهنم حک شد ، سالی که حاصل عشق 5 سالمونو تو آغوش گرفتیم و شیرینی داشتن رها رو تو تمام لحظاتش حس کردیم .92 برای من سالی تکرار نشدنی خواهد ماند خداحافظی از اون برام سخته و بستن دفتر خاطراتش سختتر . با یک دنیا امید و آرزوی سلامتی برای دختر نازنینم و همسر مهربانم و همه ی عزیزانم در سال نو. ...
نویسنده :
مریم و محمد
0:57
لبخند زیبایت
شکفتن هیچ گلی به زیبایی لبخند تو نیست ، پس بخند تا گلها از شرم در غنچه بمانند ...
نویسنده :
مریم و محمد
17:42
رها با اسباب بازیش
فدات بشم مامانی که فیل هاتو خیلی دوست داری . هر جا باشی اسم فیل بیاد کلی میخندی اولین حیوونی که یاد گرفتی ...
نویسنده :
مریم و محمد
17:34
بدون عنوان
حس بودنت قشنگترین حس دنیاست تو که باشی هر روز را که نه ... هر ثانیه را ع-ش-ق است ...
نویسنده :
مریم و محمد
22:23