گوشواره رها کوچولو
دختر گلم چند روزیه که شدیدا گریه می کنی من و بابایی هم علتشو نمیدونیم از اونجاییکه برای هر مشکلی پیش دکترت میبریمت امروز هم که 18 اسفند هست خانم کوچولو را به مطب بردیم توی مطب خیلی گریه میکردی وقتی نوبتمون شد خانم دکترت گفت این دختر کوچولویی که گریه میکرد و صداش می امد رهاست خلاصه باهات حرف میزد و تو هم شروع به خندیدن کردی دکتر معاینه ات کرد و گفت کاملا سالمی و هیچ مشکلی نداری خیال من و بابایی راحت شد بابا هم تصمیم گرفت که بدون آمادگی گوش هاتو سوراخ کنه و برای دختر گلش گوشواره بگیره اولش من ناراحت بودم ولی دکترت منو راضی کرد و گفت که هیچ اتفاقی برات نمی افته و گریه هم نمی کنی بابا را بغلت کرد و من هم اولین گوش ماس هاتو انتخاب کردم و خی...
نویسنده :
مریم و محمد
13:39
ورود به پنج ماهگی
کند و کاو رها با لباسهاش
تازگی ها وقتی لباس نو تنت می کنم متوجه میشی و اونو نگاه می کنی ...
نویسنده :
مریم و محمد
0:54
دختر کتابخون
بدون عنوان
واکسن چها رماهگی
شنبه 23 فروردین 93 من و رها چند روزیه که به خاطر سرماخوردگی بابایی خونه مامان جون هستیم . ساعت یازده و نیم صبح بهت 11 قطره استامینوفن دادم. توی درمانگاه ازت قد و وزن گرفتن قدت61 دور سرت 39/5 و وزنت هم طبق معمول پایین 5500 . بعد آماده شدی اولش کمی میخندیدی ولی وقتی آمپولو فرو کردن کلی گریه کردی از اونجاییکه دختر صبوری هستی زود خوب شدی . اون شب تا صبح تب داشتی و تو خواب ناله می کردی مامانی بمیره برای دختر خوشگلش من هم تا صبح بیدار بودمو ازت مواظبت میکردم . ...
نویسنده :
مریم و محمد
0:17
وزن کشی رها
یازده فروردین مهمون داشتیم بعد از شام همه به فکر اندازه گرفتن وزن خودشون بودن از کوچیک و بزرگ روی ترازو می رفتن تا اینکه نوبت به کوچیک ترین فرد اون جمع رسید (رها کوچولو) ...
نویسنده :
مریم و محمد
19:23
جدایی از 92
سال 92 هم گذشت سال گذشته نقطه ی عطف زندگی من بود و به راحتی میتونم بگم سالی که از من یک مریم دیگه ساخت و طعم شیرین مادر شدن رو به من چشوند در کل سال خوبی بود و خاطراتش تا ابد تو ذهنم حک شد ، سالی که حاصل عشق 5 سالمونو تو آغوش گرفتیم و شیرینی داشتن رها رو تو تمام لحظاتش حس کردیم .92 برای من سالی تکرار نشدنی خواهد ماند خداحافظی از اون برام سخته و بستن دفتر خاطراتش سختتر . با یک دنیا امید و آرزوی سلامتی برای دختر نازنینم و همسر مهربانم و همه ی عزیزانم در سال نو. ...
نویسنده :
مریم و محمد
0:57